یادداشت من به عنوان برگزیده دومین دوره جایزه جمالزاده

ساخت وبلاگ

آشنایی من و احتمالاً هم سن و سال‌های من با محمدعلی جمالزاده به کتاب فارسی دوم دبیرستان برمی‌گردد. آنجا که در داستانِ «کباب غاز»، مصطفی، آن « لات و لوت و آسمان جل و بی دست و پا و پخمه و تا بخواهی بدریخت و بدقواره» را در سطرهای بعد به جوانی متین و دلربا و « یکی از جوان‌های فاضل و لایق پایتخت» تبدیل کرد تا برای زمانی کوتاه در مجلسی، بذله‌گو و خوش‌زبان و « متکلم وحده و مجلس‌آرای بلامعارض» شود. تا او که از « امامزاده داود قدم آنطرف نگذاشته بود از سرگذشت‌های خود در شیکاگو و منچستر و پاریس» بگوید و کسی شود که نیست، که زندگی اجازه نمی‌دهد باشد. نوشتن شاید این کار را با بعضی‌ها بکند. ما که مصطفای گرفتارِ زندگی هستیم با نوشتن می‌توانیم مصطفای تازه‌ای شویم و به لطفِ خیال، مجلسی را سرگرم قصه‌ی خود کنیم. وجودِ مصطفی، وجود قصه است وگرنه از مهمانی‌ تنها ظرف‌های کثیف باقی خواهد ماند. گیرم که سرانجام «کشیده‌ی آب نکشیده‌ای» از عالم خیال بیرونمان بیندازد لااقل جهان قصه چیز تازه‌ای در ما به جا خواهد گذاشت مثل لباس‌های مانده بر تن مصطفی. جشنواره داستان قرار است ما را به چنین تجربه‌ای دعوت کند و یادآوری، تلنگر یا انگیزه‌ای باشد برای نوشتن. برای کسی که در چنین جشنواره‌ای شرکت می‌کند، مهمتر از کسب رتبه شاید، امید به حسن نیت و تلاش برگزارکنندگان برای رعایت انصاف و دوری از رفیق‌بازی‌ است. تجربه‌ی من از جایزه جمالزاده اینچنین است. امیدوارم این جایزه پس از سال‎ها، ویترین داستان‌های خوبی چون کباب غاز باشد. نمی‌دانم این داستان هنوز در کتاب فارسی دوم دبیرستان وجود دارد یا مثل برخی آثار حذف شده است. شاید هم باشد ولی با اعمال تغییراتی. مثلاً مصطفی جدیداً آدم سر به راهی شده باشد یا به منظور جلوگیری از ازدحام برای خریدِ غاز یا جلوگیری از ضربه‌ی روحی به بچه دبیرستانی‌ها یا رعایت جیب و آبروی کارمند، پایانِ داستان خوش، و غاز دست نخورده مانده باشد برای مهمانی روز دیگر یا شاید هم به دلیل دیلاقی بیش از حد، مصطفی از داستان حذف شده باشد!

پی‌نوشت:

* من با داستان 《 دست از سرم بردار》 در این جایزه شرکت کردم.

سياوش قربانی پور...
ما را در سایت سياوش قربانی پور دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : siavashghorbanipour بازدید : 30 تاريخ : چهارشنبه 14 دی 1401 ساعت: 12:25