بخش پایانی داستان:امروز که این سطرها را مینویسم نمیدانم به دست کسی بیفتد یا نه. من اینجا در بازداشتگاهِ دیوانهخانه با کلاغِ پیری سر میکنم و خبری از زن و بچه نیست. منم و یک کلاغ که قرار است همین روزها رهایش کنم برود. البته کلاغ همیشه روی یکی از آن درختهای همیشه بهار مینشیند. اگر بخواهم رهایش کنم باید اول از درخت بالا بروم و بگیرمش. قرار است وقتی نوشتن این سرگذشت تمام شد این کار را بکنم و کاغذها را در یک بطری بگذارم و ببندم به دم کلاغ شاید به دست کسی برسد. فردا جلسه دادگاه است. تا ببینیم چه پیش میآید.* پینوشت: داستان 《 آدم مگر چند بار زندگی میکند》 در سیزدهمین دور جایزهی ادبی صادق هدایت رتبهی دوم را کسب کرد. برای دانلود این داستان روی اسم آن کلیک کنید. همچنین این داستان در کتاب 《 چهل داستان برای صادق هدایت》 که مجموعهای شامل داستانهای برگزیده این جایزه در سالهای ۹۰ تا ۹۴ است چاپ شده است. بخوانید, ...ادامه مطلب